عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۵: رشته پرتاب جان تا چند سوزانم چو شمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رشته پرتاب جان تا چند سوزانم چو شمع ترسم از دل سر برآرد آتش جانم چو شمع چند سوزم بی رخ یار ای صبا! تشریف ده تا به بوی زلف جانان جان برافشانم چو شمع گرم درگیر ای دل! امشب یکزمان با سوز عشق تا من این پیراهن جان را بسوزانم چو شمع از لب شیرین جانان بر کنار افتاده ام زان جهت پر گوهر اشک است دامانم چو شمع حاصل از محراب و شب خیزی و ذکر این بس که من هر شبی تا روز بزم افروز رندانم چو شمع کی به نور آفتاب آید سر قدرم فرو گر برافروزی شبی از چهره ایوانم چو شمع رشته عمرم به پایان رفت و جان آمد به لب سوز دل تا کی بود باقی نمی دانم چو شمع ای نسیمی! راز دل گفتم بپوشانم ولی فاش گشت این سوز دل پیدا و پنهانم چو شمع عمادالدین نسیمی