عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶۱: زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس یا به هر مویی هزاران جان گرفتار است و بس قند می ماند به شیرینی، دهان تنگ یار تا نپنداری که یاقوت شکربار است و بس گفتم از سودای زلفش برحذر باشم ولی رهزن مردم نه آن دل دزد عیار است و بس می کشم خواری ز دشمن وز رقیبان سرزنش بر من عاشق نه تنها جور آن یار است و بس صوفی خلوت نشین بت نیز دارد در بغل زیر دلق او نه تنها بسته زنار است و بس بارها بردم ز جورش بارها بر دوش دل بر دل من بار جور او نه این بار است و بس هر سری پابند سودایی است در بازار حشر در حقیقت گرچه یک سودا و بازار است و بس هرکه را از جان و دل با روی خوبان میل نیست صورتی دارد ولیکن نقش دیوار است و بس گربه حکم شرع گویای اناالحق کشتنی است بر سر میدان چرا منصور بر دار است و بس (دست رنگین عرضه کن تا خلق را گردد عیان کز تو عاشق را نه تنها بر دل آزار است و بس) چون نسیمی زنده از فضل خدا شد جاودان همچو منصور فارغ از گفتار اغیار است و بس عمادالدین نسیمی