عمادالدین نسیمی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۰: در خرابات عشق وقت سحر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در خرابات عشق وقت سحر راه بردم از آن که بد رهبر در خرابات پیر عشقم گفت اندرون آ، چه می کنی بر در؟ در خرابات رفتم و دیدم مجلسی با هزار زینت و فر ساغری بود پر ز دردی درد داد ساقی مرا و گفت بخور چون بخوردم از آن یکی جامی زود ساقی مرا گرفت به بر دیده بگشادم و یکی دیدم ساقی و خویش را به هم یکسر در تعجب شدم که هردو یکی است یا یکی بد، دو می نمود مگر گاه شاهد بدم گهی مشهود گاه ساقی بدم گهی ساغر من نیم، هرچه هست جمله هموست من ندانم جز این بیان دگر شد نسیمی ز خویشتن فانی در فروغ جمال آن دلبر عمادالدین نسیمی