همام تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۹: ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای نسیم سحری هیچ سر آن داری کز برای دل من روی به جانان آری پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری ور مجالی بودت گو که فلان می گوید به خدا می دهمت عهد نگه میداری گر چه دورم مکن ای دوست فراموش مرا دوست آن است که در هجر نماید یاری گیرد آن گل که گلابش چکد از غایت شرم حیف باشد که تو هر خار و خسی بگذاری خاک پای تو شوم گر گل رخسارۀ خویش به همان آب و طراوت به رهی بسپاری چشم بد دور از آن برگ گل و نرگس مست که بود با خردش فعل می گلناری با خیال تو به سر می برم ایام فراق نیستم بی تو نه در خواب و نه در بیداری هست امیدم که دهد عمر امان تا یابم از وصال تو به اقبال تو برخورداری همام تبریزی