همام تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۶: غنچۂ خندان فدا بادت چو بگشایی دهن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غنچهٔ خندان فدا بادت چو بگشایی دهن آب حیوان است یا لب جان شیرین یا سخن قامت سرو خرامان است یا بالای تو نه به بالایت نروید هیچ سروی در چمن این چنین سروی اگر یوسف بدیدی در قبا از گریبان تا به دامن پاره کردی پیرهن با صفای عارضت هرگز ندارد نسبتی قطرهٔ شبنم سحرگه بر سر برگ سمن آب روی خود نگه دار از نظرها زینهار هم به چشم خویشتن بین آب روی خویشتن با ختن میلی نداریم و ز مشکش فارغیم عشق با چین سر زلف تو باید باختن نیست زلفت را سر مویی به جانم التفات ای هزاران جان سر زلف تو را در هر شکن گرچه نور چشم مایی شمع چون خوانم تو را هم ادب نبود که گویم آفتاب انجمن روی تو شمعی ست کز انوار قدس افروختند چشمهٔ خورشید باید شمع رویت را لگن تا خیال قامتت بر چشمه چشم همام سایه ای افکند فارغ شد ز سرو و نارون همام تبریزی