همام تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۲: ای پیش نقش روی تو صاحب دلان بی خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای پیش نقش روی تو صاحب دلان بی خویشتن وز چشم مستت فتنه ها افتاده در هر انجمن تا خرقه و پشمینه را بازار دعوی بشکنی طرف کله را برشکن بنمای زلف پرشکن گوی گریبان کیست کاو سر بر سر دوشت نهد بیم است کز غیرت کنم صد پاره بر تن پیرهن چون بار پیراهن کشی؟ کز گل بسی نازک تری پیراهنی باید تو را از لاله و برگ سمن گل لاف خوبی می زند سرو سهی سر می کشد سلطان حسنی هر دو را بنشان به جای خویشتن از آرزوی قامتت صد عاشق سرگشته را افتاده بینی بی خبر در پای سرو و نارون هر شب فغان عاشقان آید ز کویت همچنان کآید به وقت صبحدم فریاد مرغان از چمن تا مشک جان پرور شود اجزای آهو سر به سر بفرست بر دست صبا بویی به صحرای ختن ای در لبت جان ها نهان با ما سخن گو یک زمان تا در تنم گردد روان صد جان شیرین زان دهن شعرهمام خوش نفس دل را بیفزاید هوس شیرین بود الفاظ او چون از لبت گوید سخن همام تبریزی