همام تبریزی
غزل ها
شمارهٔ ۸۸: جان ها در آتشند که جانان همی رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان ها در آتشند که جانان همی رود سیلاب خون ز دیدهٔ گریان همی رود یعقوب را زیوسف خود دور می کنند خاتم برون ز دست سلیمان همی رود آدم وداع سایهٔ طوبی همی کند خضر از کنار چشمه حیوان همی رود صحرا و شهر فتنه و غوغای مردم است تا خود چه داوری ست که سلطان همی رود دیدی که آدمی چه کشد در وداع جان بر ما ز هجر یار دو چندان همی رود دردا که گوهری ست گران مایه صحبتش دشوار دست داده و آسان همی رود این می کشد مرا که درین غصه یار نیز پر آب کرده چشم و پریشان همی رود امیدوار باش درین حال ای همام کاین جور روزگار به پایان همی رود در موسم بهار کند عاقبت رجوع حسنی که در خزان زگلستان همی رود همام تبریزی