ادیب صابر ترمذی
قصیده ها
شمارهٔ ۳: سه تحفه داد فراق دو زلف دوست مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سه تحفه داد فراق دو زلف دوست مرا یکی دریغ و دوم حسرت و سیوم سودا سه نام یافتم از ساعت جدایی او یکی غریب و دوم غمگن و سیوم تنها منم ز عشق دو زلفش به عهد و بیعت و دل یکی درست و دوم محکم و سیوم یکتا به زلف و عارض و خط آن مه خطاو ختن یکی شبه است و دوم بسد و سیوم مینا سه بقعه از دو رخش صد هزار فخر کنند یکی طراز و دوم خلخ و سیوم یغما جبین و روی و میانش ز روی نعت و صفت یکی مه است و دوم زهره و سیوم جوزا سه گوهر است که بستد لطافت از سه گهر یکی ز آب و دوم ز آتش و سیوم ز هوا همیشه با سه صفت مانده ام ز فرقت او یکی اسیر و دوم واله و سیوم شیدا ز سرو و ماه و پری حسن او جدا کردست یکی جمال و دوم صورت و سیوم بالا به روی و ساعد و سینه خجل شدند از وی یکی حریر و دوم حله و سیوم دیبا سه نام یافت دو رخسار او ز حور و پری یکی لطیف و دوم طرفه و سیوم زیبا اگر ز روی و لب و کوی او به رشک درند یکی بهشت و دوم کوثر و سیوم حورا سه چیز در حسدند از دو دست نجم الدین یکی فرات دوم دجله و سیوم دریا علی بن عمر آنکو به قدر و جاه و سخاست یکی تمام و دوم عالی و سیوم والا گذشت همت و رای و محل او ز سه چیز یکی ز شمس و دوم ز اختر و سیوم ز سما به فضل و کلک و کفش مقتدی سه طایفه اند یکی قضاه و دوم ساده و سیوم امرا نعیم و ناز و نیاز از عطای او شده اند یکی نهان و دوم ظاهر و سیوم پیدا به صد هزار زبان شاکرند از او سه گروه یکی حکیم و دوم عاقل و سیوم دانا سحاب و بحر و صدف شد ز فضل وطبع وکفش یکی حقیر و دوم طیره و سیوم رسوا خلاص داد کفش اهل فضل را ز سه چیز یکی ز شر و دوم ز آفت و سیوم ز بلا ز قدر و رتبت و دیدار او همی نازند یکی سپهر و دوم اختر و سیوم دنیا هزار گونه بزرگیش هست و نیست سه چیز یکی همال و دوم همبر و سیوم همتا سه گونه عیب نگردد به گرد وعده او یکی خلاف و دوم نسیه و سیوم فردا ز معن و جعفر و فضل اندر او سه چیز پدید یکی خصال و دوم سیرت و سیوم سیما ایا گرفته هنر در دل و کف و قلمت یکی مکان و دوم منزل و سیوم ماوا ز دین و بینت و حجت تو ترسانند یکی جهود و دوم ملحد و سیوم ترسا ز مجد دین که ز جدش سه جای جاه گرفت یکی حجاز و دوم مکه و سیوم بطحا به قدر و جاه و جلالت گواه او شده اند یکی نبی و دوم حیدر و سیوم زهرا ز خلق و خلق و خصالش به حشر فخر کنند یکی رسول و دوم آدم و سیوم حوا همیشه حرمت او را ز پادشا سه مدد یکی مثال و دوم خلعت و سیوم طغرا زمین سه چیز ندارد چو عزم و ذکرو دلت یکی ثبات و دوم بسطت و سیوم پهنا به عز و فخر و بزرگی رسیده اند از تو یکی تبار و دوم دوده و سیوم آبا رسید موسم نوروز و تازه گشت سه جای یکی جهان و دوم سبزه و سیوم صحرا شدند باغ و زمین و چمن ز فر بهار یکی جوان و دوم تازه و سیوم برنا ز لحن بلبل و قمری گریختند سه چیز یکی غراب و دوم شدت و سیوم سرما به باغ و راغ ز مستان سه چیز پیدا شد یکی خروش و دوم زحمت و سیوم غوغا سه شهر در حسدند از بهار و باغ و چمن یکی دمشق و دوم ششتر و سیوم صنعا مرا به بلبل عاشق سه چیز عاشق کرد یکی نوا و دوم نغمه و سیوم آوا جوان کنند خرف را همی سه چیز لطیف یکی بهار و دوم سبزه و سیوم صهبا همیشه باد بهار و سپهر و اختر و دهر یکی رهیت و دوم چاکر و سیوم مولا بدین قصیده که دارد ز نیکویی سه صفت یکی بدیع و دوم معجز و سیوم غرا به سوی طایف و کرمان و بصره آوردم یکی ادیم و دوم زیره و سیوم خرما همیشه تا بود از چشم ما سه چیز نهان یکی پری و دوم جنت و سیوم عنقا نهان مباد سه چیز از مکان حضرت تو یکی بقا و دوم دولت و سیم نعما ادیب صابر ترمذی