اثیر اخسیکتی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۸: والله که به بیباکی، ناموس جهان بردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
والله که به بیباکی، ناموس جهان بردی حقا که به چالاکی، آرام روان بردی آورد بر این زلفت، چون کان می کردون رو، رو که بدان چوگان گوی از همگان بردی جان بود که میگفتم بند سر زلفینش رغم من مسکین را، هم دست بدان بردی تا خود سر زلفینت، بگشوده همی بینم هین ای دل زندانی بگریز که جان بردی دشنام دهان از من چون بر گذری گویم یارب من و آن، کاخر نامم بزبان بردی کم بار دهی بازم بر درگه بار خود این رسم چنین دانم، زان تنگ دهان بردی گفتی فرهت ندهم، صد نقش گر آوردی و آخر به سبکدستی، چیزی ز میان بردی در هر سخنی پیچم، در تو چو یقین دیدم روی از تو نه پیچانم بر من چو گمان بردی گفتی که اثیر از ما، در صبر گریز، آری حال رمه دانستم، چون نام شبان بردی اثیر اخسیکتی