اثیر اخسیکتی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱: چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم نه نثار لایق افتاد و نه تحفه در خور آمد دو غزاله بود فربه دل و دیدگان ولیکن چو بقد او نمودم قد هر دو لاغر آمد گر اجازتی بیابم شکسته بسته جانی بدهم غرامتی آن نه قیامتی بر آمد ز دل تهی بر آن در، بگشاد کار عاشق چو بداد سر بر شوت ز دو کون برتر آمد به میانجی دو کشور برسید دل بدلبر چو یگانه شد بغیرت ملک دو کشور آمد ز وجود زنده ی ما چه دهند کاندرین ره سر صد هزار سرور ثمن یک افسر آمد به بهشت این تمنی که رسد جز آن شکرفی که شرار دوزخ اورا چو شراب کوثر آمد باثیر کی نماید غم او جمال او را دم پرده در حریفی دل راز پرور آمد اثیر اخسیکتی