هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۲۰: سحرگاهان که چون خورشید از منزل برون آیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحرگاهان که چون خورشید از منزل برون آیی برخسار جهان افروز عالم را بیارایی برعنایی به از سروی، بزیبایی فزون از گل تعالی الله! چه لطفست این؟ بزیبایی و رعنایی مرا گویی که: جان بگذار و فرمایی که: دل خون کن بجان و دل مطیعم، هر چه گویی، هر چه فرمایی مگر جانی، که هر جا آمدی ناگه برون رفتی؟ مگر عمری، که هر گه میروی دیگر نمی آیی؟ چه خوش باشد که اول بر من افتد گوشه چشمت! سحر چون نرگس زیبا ز خواب ناز بگشایی دل از درد جدایی میکشد آهی و می گوید که: تنهایی عجب دردیست! داد از دست تنهایی! هلالی آید و هر شام سوی منظرت بیند که شاید چون مه نو از کنار بام بنمایی هلالی جغتایی