هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۵۷: جان من، گاهی سخن کن ز آن لب و کامی بده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان من، گاهی سخن کن ز آن لب و کامی بده ور سخن با عاشقان حیفست، دشنامی بده چون دل از دست تو بی آرام شد، بهر خدا بر دلم دستی نه و یک لحظه آرامی بده میکنم پیش تو عرض حال بی سامان دل گر توانی قصه او را سرانجامی بده ساقیا، از آتش دل شعله در جانم فتاد تا زنم آبی بر آتش، لطف کن، جامی بده تا ترا فارغ شود خاطر ز سختی های دهر چند روزی دل بدست نازک اندامی بده جان من در حسرت آن ساعد سیمین بسوخت چند سوزی بیدلان را؟ وعده کامی بده ناصحا، پند تو از طعن هلالی تا بکی؟ ای نکو نام دو عالم، ترک بدنامی بده هلالی جغتایی