هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۳۳۸: من بیدل بعمر خود ندیدم یک نگاه از تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من بیدل بعمر خود ندیدم یک نگاه از تو نمیدانم چه عمرست این؟ دریغ و درد و آه از تو! همان روزی که گشتی پادشاه حسن، دانستم که داد خود نخواهد یافت هرگز دادخواه از تو مکش هر بی گنه را، زان بترس آخر که در محشر طلب دارند فردا خون چندین بی گناه از تو تو شاه ملک حسنی، من گدای درگه عشقم مقام بندگی از من، سریر عز و جاه از تو ز هجرت هر شبی سالی و هر روزم بود ماهی کسی داند که دور افتاده باشد سال و ماه از تو برغم خویش، تا با غیر دیدم یار دمسازت گهی از غیر مینالم، گهی از خویش و گاه از تو هلالی بی تو در شبهای هجران کیست میدانی؟ سیه بختی، که روز روشن او شد سیاه از تو هلالی جغتایی