هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۳۳: عیدست، برون آی، که حیران تو گردم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عیدست، برون آی، که حیران تو گردم قربان خودم ساز، که قربان تو گردم خاکم برهت، جلوه کنان، رخش برانگیز تا خیزم و گرد سر میدان تو گردم جمعیت آسوده دلان از دل جمعست جمعیت من آن که، پریشان تو گردم زین گونه که از شادی وصلت خبری نیست مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم من عاجزم از خدمت مهمان خیالت این خود چه خیالست که مهمان تو گردم؟ تا یافتم از شادی وصل تو حیاتی ترسم که: هلاک از غم هجران تو گردم بر خاک درت من که و تشریف غلامی؟ ای کاش! توانم سگ دربان تو گردم گفتی که: بجان بنده ما باش، هلالی تا جان بودم بنده فرمان تو گردم هلالی جغتایی