هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۳۰: براهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
براهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم بهر جا پا نهی، از شوق پا بوست بسر غلتم بهر پهلو، که می افتم، بپهلوی سگت شبها نمیخواهم کز آن پهلو بپهلوی دگر غلتم بدان در وقت بسمل از تو میخواهم چنان زخمی که عمری نیم بسمل باشم و بر خاک در غلتم بامیدی که روزی بر سرم آید سگ کویت در آن کو هر شبی تا روز در خون جگر غلتم چنان زار و ضعیفم در هوای سرو بالایی که همچون خار و خاشاک از دم باد سحر غلتم نمیخواهم که از بزم وصال او روم بیرون کرم کن، ساقیا، جامی که آنجا بی خبر غلتم هلالی، چون مرا در کوی آن مه ناتوان بینی بگیر از دستم و بگذار تا بار دگر غلتم هلالی جغتایی