هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۲۱: نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل نه طبیبی، که کند چاره بیماری دل دل بیمار مرا، هر که گرفتار تو خواست یارب، آزاد نگردد ز گرفتاری دل! طاقت زاری دل نیست دگر، بهر خدا گوش کن گفت مرا، گوش مکن زاری دل چند خوانی دگران را بشراب و بکباب؟ حال خون خوردن من بین و جگر خواری دل جان بکوی تو شد و ناله کنان باز آمد که در آن کوی نگنجید ز بسیاری دل دل براه غمت افتاد، خدا را، مددی که درین راه ثوابست مددگاری دل در وفای تو چنانم، که اگر خاک شوم آید از تربت من بوی وفاداری دل بر دل زار هلالی نکند غیر جفا آه! تا چند توان کرد جفاگاری دل؟ هلالی جغتایی