هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۷۲: وه! که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
وه! که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید قصه عشق نهان ما برسوایی کشید آخر، ای جان، روزی از حال دل زارم بپرس تا بگویم: آنچه در شبهای تنهایی کشید میکشند از داغ سودایت خردمندان شهر آنچه مجنون بیابان گرد صحرایی کشید حال ما و فتنه چشم تو میداند که چیست؟ هر که روزی غارت ترکان یغمایی کشید بنده آن سرو آزادم، که بر رخسار گل خال رعنایی نهاد و خط زیبایی کشید طاقت هجران ندارد ناز پرورد وصال داغ و درد عشق را نتوان برعنایی کشید صبر فرمودن هلالی را مفرما، ای طبیب زانکه نتوان بیش ازین رنج شکیبایی کشید هلالی جغتایی