هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۲۱: از حال و دل و دیده مپرسید که چون شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از حال و دل و دیده مپرسید که چون شد؟ خون شد دل و از رهگذر دیده برون شد ما بی خبران، چون خبر از خویش نداریم حال دل آواره چه دانیم که چون شد؟ دل خون شد و از دست هنوزش نگذاری بگذار، خدا را، که دل از دست تو خون شد تا باد صبا در شکن زلف تو ره یافت بهر دل ما سلسله جنبان جنون شد کردیم بامید وفا صبر، ولیکن هر چند که کردیم جفای تو فزون شد هر قصر امیدی، که برافراخته بودیم از سیل فراق تو بیک بار نگون شد در عشق تو گویند: بشد کار هلالی کاری که مراد دل او بود کنون شد هلالی جغتایی