هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۱۰۶: نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد فتاده ام ببلایی، که شرح نتوان کرد ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بیدل که مرد پیش تو و کار بر خود آسان کرد خیال کشتن من داشت وه! چه شد یارب؟ کدام سنگدل آن شوخ را پشیمان کرد؟ جراحت دل ما بر طبیب ظاهر نیست که تیر غمزه او هر چه کرد پنهان کرد نیافت لذت ارباب ذوق، بی دردی که قدر درد ندانست و فکر درمان کرد هلالی، از دل مجروح من چه می پرسی؟ خرابه ای که تو دیدی فراق ویران کرد هلالی جغتایی