هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۶: در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟ هنوز جلوه آن گنج حسن پنهان بود که عشق فتنه درین عالم خراب انداخت قضا نگر که: چو پیمانه ساخت از گل من مرا بیاد لبش باز در شراب انداخت فسانه دگران گوش کرد در شب وصل ولی بنوبت من خویش را بخواب انداخت بیا و یک نفس آرام جان شو، از ره لطف که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت ز بهر آنکه دل از دام زلف او نرهد بهر خمی گره افگند و پیچ و تاب انداخت ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت هلالی جغتایی