هلالی جغتایی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۴۱: من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب چون زید بیچاره عاشق؟ چون کند مسکین غریب؟ پرسش حال غریبان رسم و آیینست، لیک هست در شهر شما این رسم و این آیین غریب در خم زلف کجت دلها غریب افتاده اند زلف تو شام غریبانست و ما چندین غریب وقت دشنامم بشکر خنده لب بگشا، که هست در میان تلخ گفتن خنده شیرین غریب سر ز بالین غریبی بر ندارد تا بحشر گر طبیبی چون تو یابد بر سر بالین غریب بسکه باشد شاد هر کس با رفیقان در وطن رو بدیوار غم آرد خسته غمگین غریب بر سر کویت هلالی بس غریب و بی کسست آخر، ای شاه غریبان، لطف کن بر این غریب هلالی جغتایی