کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۵: کجایی ای بدو رخ افتاب دلداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کجایی ای بدو رخ افتاب دلداری؟ چگونه یی که نه یی هیچ جای دیداری؟ بیا و خوی فرا مردمی و مردم کن که هیچ حاصل ناید ز مردم آزاری حکایت غم دل با تو من چرا گویم؟ تو خود ز حال من و دل فراغتی داری بکار عشق تو در هستم آنچنان بیدار که کار من همه بی خوابیست و غمخواری تو حال بنده چه دانی؟ که بگذرد شبها که نرگس تو نبیند بخواب بیداری ز آفتاب فلک پیش من عزیزتری وگر چه دایم در پرده، سایه کرداری مرا که آرزوی آفتاب خانگی است چه کرد خیزد ازین آفتاب بازاری بزیر زلف تو منزل گرفت نیکویی ز چشم مست تو پرهیز کرد هشیاری شود سیاهی شب شسته از رخ عالم گر اب روی ترا اشک من کند یاری ولی چه سود؟ که هر احظه چرخ آموزد ز عکس زلفتو و بخت من سیه کاری کمال الدین اصفهانی