کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۷۱: گر بر دل من رحم کند یارچه باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر بر دل من رحم کند یارچه باشد؟ ور یاد کند از من غمخوار چه باشد؟ با قامتش از سرو خرامنده چه اید؟ با عارض او سوسن و گلنار چه باشد؟ زلفش بگرفتم بستم گفت: که بگذار با دزد در آویخته بگذار چه باشد؟ گفتم دل من دارد و می خواهم ازو باز گفتا اگر او دارد، گو دار، چه باشد؟ می نالم و می بارم خونابه ز دیده زین بیش بدست دل افکار چه باشد؟ زنهار همی خواستم از تیغ جفایش دل گفت مگو بیهده، زنهار چه باشد؟ تن در غم او ده که ازین غم بننالد آنکس که بداند که غم یار چه باشد با زلف تو گفتم دل غمخوار مرا ده گفتا دل که؟ غم چه بود؟ خوار چه باشد؟ چشم تو همی گفتمش: احسنت، چنین کن اکنون که ببردی به از انکار چه باشد؟ جانا چو تو یک دم نکنی کم زجفاها پس حاصل این گریۀ بسیار چه باشد جان و دل من برد و هنوز اوّل کارست خود باش تو تا آخر این کار چه باشد؟ کمال الدین اصفهانی