کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۹: تاب جمال تو آفتاب ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تاب جمال تو آفتاب ندارد با خم زلفت بنفشه تاب ندارد کرد دلم شب خوش خیالت از یراک دیده درین عهد چشم خواب ندارد غمزۀ خود را بآب چشم جلاده تیغ چه رونق دهد که آب ندارد؟ گفتمش : از من لب تو بوسه که پذرفت یا بدهد، یا مرا عذاب ندارد گفت: اگر صبر می کنی بکن، ارنی رو که مرا این همه شتاب ندارد آنک ترا دور کرد از برم ای یار شرم ازین چشم اشک تاب ندارد؟ بر من اگر سایه نفکنی رسدت، زانک ذرّه یی از حسنت آفتاب ندارد سوخته باد آنکه روی خوب تو بنهفت این سخنم روی در نقاب ندارد هر چه توانی بکن، عتاب مفرمای با تو دلم طاقت عتاب ندارد کمال الدین اصفهانی