کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۱: دلبرم هم ز بامداد برفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبرم هم ز بامداد برفت کرد ما را غمین و شاد برفت آن همه عهدها که دوش بکرد با مدادش همه زیاد برفت گفت کین هفنه میهمان توام آن حدیثش خود از نهاد برفت باز گردیدنش نبد ممکن راست چون تیر کز گشاد برفت همچو خاکسترم نشاند ز هجر بر سر آتش و چو باد برفت روز من شب شد و عجب نبود کافتابم ز بامداد برفت صبر بیچاره چون بخانة دل دید کآتش در اوفتاد برفت خواست جانم که همرهش باشد لیک با او نه ایستاد برفت بکه نالم ز جور غمزه او؟ کز جهان ریم عدل و داد برفت کمال الدین اصفهانی