کمال الدین اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰: در فراقت دل ازین سوخته تر نتوان داشت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در فراقت دل ازین سوخته تر نتوان داشت خویشتن را به ازین زیر و زبر نتوان داشت سرخ روییّ خود از لعل تو می دارم چشم وین چنین چشم کز از خون جگر نتوان داشت عاشقان را بکرشمه تو چنان ریزی خون که خود از لذّتش از زخم خبر نتوان داشت از کنار تو چو طرفی نتاوان بر بستن در میان بسته مرا همچو کمر نتوان داشت در ره فتنه ازین سر که جمالت دارد با قویدستی او پای مگر نتوان داشت غم دستار و کله بود ازین پیش و کنون بیم آنست که خود گوش بسر نتوان داشت گوهر اشک من آن لعل دلاویز آمد که ازو چشم از لعل تو بر نتوان داشت مردم چشم مرا خون ز قدمها بچکید بیش ازین او را بر راه گذر نتوان داشت چشمت از مردمی ار کرد نظر در کارم خود از آن چشم جزین چشم دگر نتوان داشت چند گویی که بخود دار نظر تا برهی تا تو باشی بخود ای دوست نظر نتوان داشت کمال الدین اصفهانی