ابن یمین
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۶: منم از محنت ایام بدانسان که مپرس
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
منم از محنت ایام بدانسان که مپرس و آن بدل میرسدم ز آفت دوران که مپرس وان که از شست قضا زد ز کمان چرخم بیگمان تیر بلا بر هدف جان که مپرس من نیم یوسف و از مکر زلیخای جهان تا بحدی شده ام بسته زندان که مپرس من نه روئین تنم و رستم دستان زندم از کمان ستم آن ناوک پران که مپرس هر چه ایام بروی آردم از چون و چراش زهره دارم که بپرسم شده فرمان که مپرس عیب جویان منند ز آنهمه رو و دل من از هنر هست بد آنگونه گریزان که مپرس دوش گفتم خردا هیچ خبر داری از آنک داد چندان فلکم بهره ز حرمان که مپرس گفت کای ابن یمین خسته دل از دور فلک هست در وادی حرمان چو تو چندانکه مپرس هیچ دانی چه کنی قطع نظر کن ز جهان تا شود بر تو چنان مشکلش آسان که مپرس ابن یمین