ابن یمین
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۸: روزگاریکه بهجران توأم میگذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزگاریکه بهجران توأم میگذرد فلک آنروز مبادا که ز عمرم شمرد هر چه بر خاطر من بگذرد از شرح نیاز مردم چشم من از اشک بنم میسترد من همانروز که دیدم رخ زیبای ترا گفتم اینست که دل از غم او جان نبرد بکرشمه نظری می بکند چشم خوشت همچو آهوی رمیده که ز پس مینگرد گل بدوران تو از حسن خود ار لاف زند به نسیمی ز توأش باد صبا پرده درد بسته زلف تو شد دل مزنش ناوک چشم مرغ در دام چو افتاد برون می نپرد چون بمیرم ز غمت زنده شوم بار دگر گر بخاکم ز سر کوی تو بادی گذرد نتوان تافت رخ از دوست که دشمن ز پی است دل بدو گر نبرد راه طمع هم نبرد گر نخورد ابن یمین بر ز وصالت چه عجب تو سهی سروی و از سرو کسی بر نخورد ابن یمین