مسعود سعد سلمان
قصاید
شمارهٔ ۲۴۳ - به دوستی خوشدل نام فرستاده: ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من ای نیکخواه یار من و دوستدار من رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار با خویشتن ببردی مانا قرار من مهجورم و به روز فراق تو جفت من رنجورم و به شب غم تو غمگسار من خوردم به وصلت تو بسی باده نشاط در فرقت تو پیدا آمد خمار من دانم که نیک دانی در فضل دست من واندر سخن شناخته ای اختیار من بد روزگار گشت فرو ماند و خیره شد بدخواه روزگار من از روزگار من کاینجا به حضرت اندر دهقان دشمنم پیدا همی نیارد در ده هزار من گریان شدست و نالان چو ابر نوبهار نادیده یک شکوفه هنوز از بهار من گر بحر گردد او نبود تا به کعب من ور باد گردد او نرسد در غبار من آن گوهرم که گردد گوهر مرا صدف وان آتشم که آتش گردد شرار من وان شیرم از قیاس که چون من کنم زئیر روبه شوند شیران در مرغزار من گر دهر هست بوته هر تجربت چرا گردون همی گرفت نداند عیار من بر روزگار فاضل باشد مرا بسی گر او کند به راستی و حق شمار من ای یادگار مانده جهان را ز اهل فضل بس باشد این قصیده تو را یادگار من هرگز نبود همت من در خور یسار هرگز نبود در خور همت یسار من ای همچو آشکار من وهم نهان من دانسته ای نهان من و آشکار من یک ره بیا بر من و کوتاه کن غمم وز بهر خود دراز مدار انتظار من ای بحر راد مهری از بهر من بگیر این شعرهای چون گهر شاهوار من مسعود سعد سلمان