حکیم ناصر خسرو
قصاید
قصیده شماره ۲۷۵: جهانا چه در خورد و بایستهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جهانا چه در خورد و بایسته ای! وگر چند با کس نپایسته ای به ظاهر چو در دیده خس ناخوشی به باطن چو دو دیده بایسته ای اگر بسته ای را گهی بشکنی شکسته بسی نیز هم بسته ای چو آلوده ای بینی آلوده ای ولیکن سوی شستگان شسته ای کسی کو تو را می نکوهش کند بگویش: هنوزم ندانسته ای بیابی ز من شرم و آهستگی اگر شرمگن مرد و آهسته ای تو را من همه راستی داده ام تو از من همه کاستی جسته ای زمن رسته ای تو اگر بخردی بچه نکوهی آن را کزو رسته ای؟ به من بر گذر داد ایزد تو را تو بر ره گذر پست چه نشسته ای ز بهر تو ایزد درختی بکشت که تو شاخی از بیخ او جسته ای اگر کژ برو رسته ای سوختی وگر راست بر رسته ای رسته ای بسوزد کژیهات چون چوب کژ نپرسد که بادام یا پسته ای تو تیر خدائی سوی دشمنش به تیرش چرا خویشتن خسته ای؟ چو بی راه و بی رسته گشتی، مرا چه گوئی که بی راه و بی رسته ای؟ چو دانش بیاری تو را خواسته ام وگر دانش آری مرا خواسته ای حکیم ناصر خسرو