صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۴۰۰۰: ز خود برآ که نسیم بهار می آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز خود برآ که نسیم بهار می آید سبکروی ز سر کوه یار می آید ز بوی خون گل ولاله می توان دریافت که از قلمرو آن دل شکار می آید رهش به کوچه زلف نگار افتاده است چنین که باد صبا مشکبار می آید به هر کجا که رود سبز می کند چون خضر پیام خشکی اگر زان دیار می آید ز روح بخشی باد بهار معلوم است که تازه از بروآغوش یار می آید ز چشم شبنم گل روشن است چون خورشید که از نظاره آن گلعذار می آید نه لاله است که سر می زند بهار از خاک که خون ما به زمین بوس یار می آید که شسته است درین آب روی چون گل را که بوی خون ز لب جویبار می آید اگر به کار جهان من نیامدم صائب کلام بی غرض من به کار می آید صائب تبریزی