صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۹۱۸: چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو حلقه بر در دل شوق اصفهان بزند سرشک بر صف مژگان خونچکان بزند فغان که بلبل مست مرا کشاکش دام نهشت یک نفس خوش به گلستان بزند حرام باد برآن سنگدل سراسرباغ که زخم خار خورد گل به باغبان بزند چمن طرازی باد صبا شود معلوم دوروز خار خورد گل به باغبان بزند ز حرف دشمنی روزگار می آید که سنگ سرمه به منقار طوطیان بزند کنار صبح ز خون شفق لبالب شد سزای آن که دم خوش درین جهان بزند مرا رخی است که چون آفتاب زردخزان هزار خنده رنگین به زعفران بزند به شخ کمانی خود ماه عید می نازد بگو به غمزه که زوری بر این کمان بزند زبان شعله به خاشاک می توان بست کسی که مهر مرا برسر زبان بزند به حرف تلخ لب خودنمیکنم شیرین اگر چو غنچه مرا باد بر دهان بزند بگیر دست مرا ای کمند جذبه تاک می دوآتشه چند آتشم به جان بزند نمی زنم گره انتقام بر ابرو اگر به دیده من خصم صدسنان بزند چه دولتی است که صائب ز هند برگردد سراسری دو به بازار اصفهان بزند صائب تبریزی