صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۶۵: ترا چه غم که شب ما دراز می گذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ترا چه غم که شب ما دراز می گذرد؟ که روزگار تو در خواب ناز می گذرد غرض ز سنگدلی داغ کردن شهداست به لاله زار اگر آن سرو ناز می گذرد نیازمندی ازو همچو ناز می بارد ز ناز اگر چه ز من بی نیاز می گذرد ز پا کشیدن زلف و غبار خط پیداست که وقت خوبی آن دلنواز می گذرد تو همچو باد سبک می روی، چه می دانی بر این خرابه چه از ترکتاز می گذرد؟ ز پرده داری دل سینه ام چو گل شد چاک چه بر صدف ز گهرهای راز می گذرد حیات زنده دلان در گداز خویشتن است نمرده شمع کج از گداز می گذرد؟ خبر ز عشق حقیقی ندارد آن غافل که زندگیش به عشق مجاز می گذرد ز کشور دل محمود گرد می خیزد اگر نسیم به زلف ایاز می گذرد زبان تیغ شهادت چنان فریبنده است که خضر از سر عمر دراز می گذرد چو صائب آن که به دولتسرای فقر رسید ز صاحبان کرم بی نیاز می گذرد صائب تبریزی