صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۵۶: به گرد تربت روشندلان دلیر مگرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به گرد تربت روشندلان دلیر مگرد که ابر، سینه خورشید را نسازد سرد جریده شو که رسد پیشتر به صید مراد شود چو تیر ز همصحبتان ترکش فرد به خوردن دل خود از نصیب قانع شو که آب و نان جهان مرد را کند نامرد ز خار راه پر و بال می دهد سامان چو گردباد شود رهروی که تنهاگرد به جای خون ز رگ و ریشه اش برآید دود اگر چنین دل پرخون من فشارد درد چه حاجت است به شمشیر، تیزدستان را؟ که هست در کف دشمن مرا سلاح نبرد ز اهل درد مس من طلای خالص شد که کیمیای وجودست دیدن رخ زرد به سرکشی مشو از خصم خاکسار ایمن که خط برآورد از روی همچو آتش گرد اگر چه دیر به جوش آمدم به این شادم که هرچه دیر شود گرم، دیر گردد سرد ز ماه چهره آفاق گشت مهتابی که از طمع نشود رنگ هیچ کافر زرد! عجب که رخنه کند عیش در دل صائب که داغ بر سر داغ است و درد بر سر درد صائب تبریزی