صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۷۱۹: چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد ز آرمیدن ما اضطراب می بارد ترست از عرق شرم چهره تو مدام ستاره دایم ازین آفتاب می بارد به چشم عاشق لب تشنه سبزه لب جوست اگرچه زهر ز تیغ عتاب می بارد که گفته است در ابر سفید باران نیست؟ که شرم حسن ز روی نقاب می بارد دگر کدام جگر تشنه را گداخته است؟ که آب رحم ز موج سراب می بارد کمر به خون که بسته است تیغ غمزه او؟ که همچو جوهر ازو پیچ و تاب می بارد ز خنده که فتاده است در دلم آتش؟ که جای اشک، نمک زین کباب می بارد ز غافلان چه توقع، که در زمانه ما ز روی دولت بیدار خواب می بارد ز گریه منع دل داغدار نتوان کرد ز گوهری که یتیم است آب می بارد خیال روی که در دل گذشت صائب را؟ که دیگر از دم گرمش گلاب می بارد صائب تبریزی