صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۶۹۰: به دیده آب اگر از آفتاب می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به دیده آب اگر از آفتاب می گردد دل از نظاره روی تو آب می گردد میی که چشم تو زان کاسه کاسه می نوشد به یک پیاله سر آفتاب می گردد تو چون به جلوه درآیی، ز شرمساری سرو ز طوق فاخته پا در رکاب می گردد بغیر بوسه، که از سرگذشتگان دیگر حریف آن لب حاضر جواب می گردد؟ برآورند به رویش در بهشت به گل میان ما و تو هرکس حجاب می گردد ز خط نشد دل سخت تو مهربان، ورنه به چشم آینه زین دود آب می گردد مشو ز صبح بناگوش نوخطان غافل که هر دعا که کنی مستجاب می گردد سپند غیرت من پای می کند قایم در آتشی که سمندر کباب می گردد مرا به آب رسد خانه شکیب و قرار ز درد دیده هرکس پرآب می گردد فریب نعمت الوان چرا خورم صائب؟ مرا که خون به جگر مشک ناب می گردد صائب تبریزی