صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۶۸۸: گل عذار تو بی آب و تاب می گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گل عذار تو بی آب و تاب می گردد سواد زلف تو موج سراب می گردد تبسم تو به این چاشنی نخواهد ماند شراب لعل تو پا در رکاب می گردد مرا از آن لب میگون به بوسه ای دریاب که دمبدم مزه این شراب می گردد به جستجوی لبت آب خضر گرد جهان عنان گسسته چو موج سراب می گردد درین محیط که تیغ برهنه موجه اوست غرور پرده چشم حباب می گردد فغان که شبنم بی آبرو درین گلشن میانه گل و بلبل حجاب می گردد ز وعده اش دل پراضطراب تسکین یافت عقیق در دهن تشنه آب می گردد به زلف چشم بتان را توجه دگرست که فتنه گرد سر انقلاب می گردد به سنگ ناخن هر تشنه لب که می آید دهان آبله ما پرآب می گردد ترا ز دغدغه نان نکرد فارغبال نه آسیا که به چندین شتاب می گردد تپیدن دل عشاق اختیاری نیست به تازیانه آتش کباب می گردد ز اشک من جگر بحر آنچنان شد گرم که در دهان صدف گوهر آب می گردد به بال کاغذی عقل می پرم صائب در آن چمن که سمندر کباب می گردد چه فکرهای لطیف است این دگر صائب که گل ز شرم تو در غنچه آب می گردد صائب تبریزی