صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۶۶۴: ز خنده بر جگر حشر داشت (حق) نمک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز خنده بر جگر حشر داشت (حق) نمک به فتنه جنبش مژگان او زبان می داد دماغ پر زدنم نیست، کاشکی صیاد وظیفه قفسم را به آشیان می داد ز آشنایی گل مانع است بلبل را درین دو هفته خدا مرگ باغبان می داد! رقیب خام به ما عرض داغها می کرد ز سادگی گل کاغذ به باغبان می داد مرا کسی که ز چاه عدم برون آورد چو سیل سرچه به این تیره خاکدان می داد؟ شب گذشته به این روز رستخیز گذاشت لبی که بوسه بر آن خاک آستان می داد کجا شد آنهمه نسبت، کجا شد آنهمه قرب؟ که شانه سر زلفش به من زبان می داد چو صائب این غزل تازه را رقم می زد هزار بوسه به کلک شکر زبان می داد به دست ابروی او چون قضا کمان می داد قدر به دست سویدای دل نشان می داد من آن زمان که به گرد سر تو می گشتم برای یک پر پروانه شمع جان می داد چو پا به بخت خود و اعتبار خویش زدم به روی دست، مرا سرو آشیان می داد هزار جان به لب بوسه داده برمی گشت صلای بوسه گر آن شکرین دهان می داد صائب تبریزی