صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۵۸۱: جگر تشنه محال است که سیراب شود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جگر تشنه محال است که سیراب شود گر عقیق لب او در دهنم آب شود چه غم از تابش خورشید قیامت دارد؟ هرکه در سایه شمشاد تو در خواب شود تخم امید برومند نگردد ز بهار سبز وقتی شود این دانه که دل آب شود هرکه یک چند درین دایره بر خود پیچد در کف بحر بقا خاتم گرداب شود زخم اغیار به صد کان نمک بی نمک است داغ ما نیست نمکسود ز مهتاب شود عشق آخر به دل غمزده می پردازد بحر روشنگر آیینه سیلاب شود خار در پیرهن بیخبران گل گردد مژه در دیده بیدرد رگ خواب شود طوطی از پرتو آیینه شود حرف شناس سخن آن روز شود سبز که دل آب شود از دم گرم تو صائب که زوالش مرساد! دل اگر بیضه فولاد بود آب شود صائب تبریزی