صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۵۵۷: می روشن گهران چهره گلفام بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می روشن گهران چهره گلفام بود نقل صاحب نظران چشم چو بادام بود لب نو خط تو از چشم، سیه مست ترست دانه خال تو گیرنده تراز دام بود گرچه در ساغر خوبان دگر درد می است خط به گرد لب او، خط لب جام بود ناامید از سر کوی تو چرا برگردد؟ قانع از بوسه فقیری که به پیغام بود کف خاکی که ز کوی تو کنم بر سر خویش خشکی مغز مرا روغن بادام بود چهره ای را که خط از صبح بناگوش دمد پیش صاحب نظران نیک سرانجام بود می فتد زود سبک مغز ز معراج غرور چه قدر کوزه خالی به لب بام بود؟ پختگی جمع محال است شود با دولت سایه پرورد پر و بال هما خام بود لب بی وقت گشودن پر و بال اجل است نشود کشته خروسی که بهنگام بود تلخی مرگ به کامش می لب شیرین است دهن هرکه بدآموز به دشنام بود حاصلش نیست به جز روسیهی همچو عقیق غرض خلق ز همواری اگر نام بود چه خیال است به این نشأه تواند پرداخت؟ صائب آن کس که در اندیشه انجام بود صائب تبریزی