صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۵۳۱: در صدف چشم محال است گهر باز کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در صدف چشم محال است گهر باز کند گره از دیده پوشیده سفر باز کند آه سردست گشاینده دلهای غمین از دل غنچه گره باد سحر باز کند هرکه بیرون ننها پای خود از حلقه ذکر چشم چون سبحه ز صد راهگذر باز کند زآستین دست برون گر نکند بالیدن کیست تا بند قبای تو دگر باز کند؟ از وبال اختر ما نیز برون می آید چشم اگر در جگر سنگ شرر باز کند صافدل محرم و بیگانه نمی داند چیست که به روی همه کس آینه در باز کند مردم چشم مرا گر هدف تیر کنی به تماشای رخت چشم دگر باز کند چه خیال است دل آزاد شود زیر فلک؟ مرغ در بیضه محال است که پر باز کند پختگی گر نکند رحم به کوته دستان کیست کز نخل بلند تو ثمر باز کند؟ خبری نیست سزاوار شنیدن صائب گوش خود کس به امید چه خبر باز کند؟ صائب تبریزی