صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۴۹۸: با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با لب تشنه جگر سر به سرابم دادند آتشم را ننشاندند و به آبم دادند نمک شوری بختم به جگر افشاندند تکیه بر بسر آتش چو کبابم دادند خنده بیغمی و گریه شادی بردند جگر تشنه و مژگان پرآبم دادند حاش لله که بیابد گهرم آب قبول منم آن قطره که واپس به سحابم دادند نیستم خال، بر آتش چه نشاندند مرا؟ نیستم زلف، چرا اینهمه تابم دادند؟ صلح در ذایقه ام باده لب شیرین است بس که عادت به می تلخ عتابم دادند من جدا می روم و خرقه پشمینه جدا تا ز خمخانه تجرید شرابم دادند چون نلرزم به سر هر نفسی همچو حباب؟ خانه ای تنگتر از چشم حبابم دادند فکر من همچو ظفرخان همه باشد به صواب صائب از مبداء فیاض خطابم دادند صائب تبریزی