صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۴۸۱: حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حسرت عمر، مرا در دل افگار بماند رفت سیلاب به دریا و خس و خار بماند در بساط من سودازده زان باغ و بهار خار خاری است که در سینه افگار بماند مرکز از دایره پروانه آزادی یافت دل ما بود که در حلقه زنار بماند بال پرواز ز هر موج سرابش دادند هرکه در بادیه عشق ز رفتار بماند عنکبوتی است که در فکر شکار مگس است زاهد خشک که در پرده پندار بماند زیر گردون خبر از حال دل من دارد هرکه را آینه در پرده زنگار بماند دل به نظاره او شد که دگر باز آید آب گردید و در آن لعل گهر بماند جان نمی خواست درین غمکده ساکن گردد از غبار دل ما در ته دیوار بماند شست از خون شفق صبح قیامت دامن خون ما بود که بر گردن دلدار بماند می تواند گره از کار دو عالم وا کرد دست هرکس ز تماشای تو از کار بماند دانه سوخته از خاک برآمد صائب دل بی حاصل ما در ته دیوار بماند صائب تبریزی