صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۴۷۹: خویش را گر ز خور و خواب توانی گذراند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خویش را گر ز خور و خواب توانی گذراند کشتی خود سبک از آب توانی گذراند راه چون آبله در پرده دلها یابی گر به یک ساغر خوناب توانی گذراند باده جان تو آن روز شود روشن و صاف کز سراپرده اسباب توانی گذراند در شبستان عدم صبح امید تو شود هر شبی را که به مهتاب توانی گذراند آن زمان رشته زنار تو تسبیح شود که به چندین دل بیتاب توانی گذراند نخورد کشتیت از باد مخالف بر سنگ دیگران را اگر از آب توانی گذراند دل روشن به تو چون شمع ازان بخشیدند که شبی زنده به محراب توانی گذراند وقت خود تیره زهمصحبت ناجنس مکن تا به آیینه و با آب توانی گذراند خار پیراهن آرام بود موی سفید این نه صبحی است که در خواب توانی گذراند سالم از آتش سوزان چو سیاوش گذری خویش را گر ز می ناب توانی گذراند نفس خویش یکی ساز به دریای وجود تا چو ماهی به ته آب توانی گذراند حیف باشد که به عزلت گذرانی صائب آنچه از عمر به احباب توانی گذراند صائب تبریزی