صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۴۷۶: به لبم بی تو چنان تند نفس می آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به لبم بی تو چنان تند نفس می آمد که ز تبخاله ام آواز جرس می آمد سالم از بادیه ای برد مرا بیخبری که ز هر خار در او کار عسس می آمد ناله مرغ گرفتار اثرگر می داشت گل نفس سوخته تا کنج قفس می آمد به شتابی دل ازین وادی خونخوار گذشت که ز هر آبله اش بانگ جرس می آمد آرزو خار و خسی نیست که آخر گردد ورنه با شعله خوی تو که بس می آمد؟ به چه تقصیر به زندان گهر افکندند؟ آن که چون آب به کار همه کس می آمد به تهیدستی من موج کجا می خندید؟ از حباب من اگر ضبط نفس می آمد فارغ از پرسش دیوان قیامت می شد اگر آن دشمن جان بر سرکس می آمد بوالهوس بر سر کوی تو مجاور می بود گر حقیقت ز سگ هرزه مرس می آمد صائب آن شوخ اگر درد محبت می داشت کی به دلجوئی ارباب هوس می آمد؟ صائب تبریزی