صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۳۹۶: پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پیر بر زندگی افزون ز جوان می لرزد برگ بر خویش در ایام خزان می لرزد نیست تاب نفس سرد دل روشن را شمع در وقت سحرگاه ازان می لرزد دل ز آسودگی جسم نیاید به قرار شد زمین ساکن و این خانه همان می لرزد از جلای دل خود هر که به تن پردازد ساده لوحی است که بر آینه دان می لرزد می شود از در نابسته پریشان، خاطر دل آسوده ز چشم نگران می لرزد مهد آرام پریشان سخنان خاموشی است بیشتر بر سر گفتار زبان می لرزد وطن از یاد به خونگرمی غربت نرود آب در لعل گران قیمت ازان می لرزد دل به جان لرزد ازان قامت چون تیر خدنگ آنچنان کز قدر انداز نشان می لرزد در ته آب بقا پاس نفس می دارد زیر شمشیر تو هرکس که به جان می لرزد به زر قلب اگر یوسف خود بفروشم دلم از غبن خریدار همان می لرزد گر چه فرسوده شد از خوردن نان دندانش کوته آندیش همان در غم نان می لرزد آنچنان کز نفس سرد خزان لرزد برگ صائب از گرمی احباب چنان می لرزد صائب تبریزی