صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۳۳۹: روز و شب بر من مهجور به تلخی گذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روز و شب بر من مهجور به تلخی گذرد عید و نوروز به رنجور به تلخی گذرد ندهد کنج قناعت به دو عالم قانع از سر تنگ شکر مور به تلخی گذرد تلخی و شوری و شیرینی آب از خاک است عمر در عالم پرشور به تلخی گذرد زندگی را نبود چاشنیی بی مستی عمر در باغ به انگور به تلخی گذرد مال خود را نکند هر که به شیرینی صرف از سر شهد چو زنبور به تلخی گذرد روزگار خط شبرنگ به شیرین دهنان چون شب جمعه به مخمور به تلخی گذرد راحت و رنج به اندازه هم می باید شب کوتاه به مزدور به تلخی گذرد تا به کی در تن خاکی، که شود زیر و زبر روز ما همچو شب گور به تلخی گذرد؟ تلخی مرگ شود شهد به کامش صائب هر که زین عالم پرشور به تلخی گذرد صائب تبریزی