صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۳۲۲: ذره ام چشم به خورشید لقایی دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ذره ام چشم به خورشید لقایی دارد استخوانم سر پیوند همایی دارد منزل ماست که چون ریگ روان ناپیداست ور نه هر قافله ای راه به جایی دارد درد درمان طلبیهاست که بی درمان است ور نه هر درد که دیدیم دوایی دارد بحر اگر بر صدف گوهر خود می نازد دامن بادیه هم آبله پایی دارد کشش دل به خرابات مرا راهنماست خانه کعبه اگر قبله نمایی دارد تهمت دامن آلوده و مجنون، هیهات این سخن را به کسی گو که قبایی دارد در صف اهل ریا از همه کس در پیش است چون علم هر که عصایی و ردایی دارد مژه بر هم نزد آیینه ز اندیشه چشم خواب راحت نکند هر که صفایی دارد بوالهوس شو که ز دستش به زمین نگذارند هر که چون جام لب بوسه ربایی دارد طرف فاخته را سرو به بلبل ندهد هر نوا گوشی و هر گوش نوایی دارد این که از لغزش مستانه نمی اندیشد می توان یافت که دل تکیه به جایی دارد صائب این آن غزل حافظ شیرین سخن است مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد صائب تبریزی