صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۹۸: چشم پرکار تو در پرده بیانها دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم پرکار تو در پرده بیانها دارد در تبسم لب جان بخش تو جانها دارد از دل سنگ تو بر کوه بود پشت بلا فتنه از زلف تو در دست عنانها دارد چون جهد صید ز تیر تو، که از چین جبین قدر انداز نگاه تو کمانها دارد خم ابروی تو غافل نشود از دلها که کماندار توجه به نشانها دارد نه همین پرده دل از تو گریبان چاک است ماه رخسار تو هر گوشه کتانها دارد حسن از پرده ناموس شود رسواتر ورنه آن آینه رو آینه دانها دارد به تکلف دو سه روزی ز ستم دست بدار کز خط سبز، عذار تو قرانها دارد تیغ ناز تو ز خط زنگ برآورد و هنوز غمزه شوخ تو سر در پی جانها دارد از سر رغبت اگر دست ز جان خواهی شست وادی عشق عجب آب روانها دارد چند در صومعه محشور بود با پیران؟ آن که در کوی خرابات جوانها دارد شادی باده سبکسیرتر از رنگ حناست چه نهی دل به بهاری که خزانها دارد؟ یک زبان نیست فزون قسمت صاحب گفتار حسن کردار ز هر عضو زبانها دارد آن که در شکر، زبان بر دهنش مسمارست چون رسد وقت شکایت چه زبانها دارد پیش من نیست کم از لاله صحرای بهشت کف خونی که ز داغ تو نشانها دارد می کند دیدنش از داغ جگر را معمور وادی عشق عجب لاله ستانها دارد شمع هرچند به آتش نفسی مشهورست خامه صائب ما نیز بیانها دارد صائب تبریزی