صائب تبریزی
غزل 3001 - 4000
غزل شمارهٔ ۳۲۶۷: چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم شوخ تو چو بر همزن مژگان گردد دو جهان فتنه به هم دست و گریبان گردد در غبار دل ما آه عبث پیچیده است این نه ابری است که از باد پریشان گردد حیرت وصل زبان بند لب گفتارست طوطی آن به که جدا از شکرستان گردد بی حجاب تن خاکی نرسد جان به کمال پسته بی پوست محال است که خندان گردد داغ محرومی اگر آب کند سایل را به ازان است که شرمنده احسان گردد از کفن جامه احرام سرانجام دهد هرکه را درد طلب سلسله جنبان گردد عشق هر روز شد از روز دگر مشکلتر نیست در طالع این کار که آسان گردد هرکه چون آبله در حلقه آهل نظرست هر قدم گرد سر خار مغیلان گردد در پریخانه دل نیست قرارش صائب طفل اشکی که بدآموز به دامان گردد صائب تبریزی